جدول جو
جدول جو

معنی تن پوش - جستجوی لغت در جدول جو

تن پوش
آنچه تن را بپوشاند، جامه، لباس
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
فرهنگ فارسی عمید
تن پوش
(تَمْ)
که تن را پوشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تنجامه. لباس. پوشاک، خلعتی که شاهان دادندی از جامه هایی که خود آن را از پیش پوشیدندی. خلعتی که پادشاهان از جامه های پوشیدۀ خود عطا کردندی و این گرامی تر از دیگر خلاع بود: یک ثوب سرداری ترمۀ تن پوش مبارک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تن پوش
لباس، پوشاک
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تن پوش
((تَ))
لباس و جامه
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
فرهنگ فارسی معین
تن پوش
لباس
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تن پوش
پوشش، ثوب، جامه، کسوت، لباس
متضاد: پاپوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تن پوش
جامه، پیراهن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تن پرور
تصویر تن پرور
خوش گذران، تن آسا، تنبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زین پوش
تصویر زین پوش
پوشاکی که بر روی زین اسب بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهن پوش
تصویر آهن پوش
کسی که جوشن یا خفتان آهنین بر تن کرده، آهن پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب پوش
تصویر شب پوش
جامه ای که شب و هنگام خواب بر تن می کنند، دستمال یا روسری که شب هنگام خواب بر سر می بندند، شب کلاه، برای مثال ز مستی باز کرده بند کرته / ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش (سنائی۲ - ۴۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنک پوش
تصویر فنک پوش
آنکه پوششی از پوست فنک بر تن دارد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
دهی از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام که در 22 هزارگزی جنوب خاوری چرداول. کنار راه مالرو چرداول به شیروان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه چرداول. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مرادف چمن زار و چمن اندود و چمن خیز است. (از آنندراج). جایی که از چمن پوشیده باشد. و رجوع به چمن و چمن زار و چمن خیز و چمن اندود شود، کنایه از سبزپوش. پوشیده شده از رنگ سبز یا جامۀ سبز:
ز باغ وصف او طوطی چمن پوش
بهار بی خزان دارد در آغوش.
طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
آهن پوشیده. پوشیدۀ به آهن.
- آهن پوش کردن شیروانی، پوشیدن آن به تنکۀ آهن
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ)
زیر نرمۀ گوش باشد. (برهان) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(پَمْ)
پم پل. کرسی بخشی در ایالت ’کت دو نور’ از شهرستان ’سن بریو’ دارای 2700 تن سکنه و راه آهن. بندر آن بر کنار دریای مانش و تجهیزات کامل برای صید ماهی روغن دار است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پوشش باشد از اقمشه. (آنندراج). پوشش تخت. (ناظم الاطباء) :
تختی از تختۀ زر آوردند
تخت پوشی ز گوهر آوردند.
نظامی.
تخت پوش سبز بر صحن چمن گسترده اند
چارطاق لاله بر مینای اخضر بسته اند.
(از ترجمه محاسن اصفهان).
سبزه در اطراف مرغزار تخت پوش زمردین بر رواق انداخته و لاله در اکناف جویبار بر چرخ اخضر چهارطاق ساخته. (ترجمه محاسن اصفهان ص 100)
لغت نامه دهخدا
(تَمْ پَ رِ)
بمعنی جستن اندام است و بپارسی آن را پیکرجه خوانند و به عربی اختلاج خوانند و این پرش و جستن اگر در روی بود مقدمۀ لقوه بود و در شکم مقدمۀ صرع و در پهلو آماس سپرز و در تمام اندام مقدمۀ سکته بود.... (انجمن آرا) (آنندراج). اضافۀ مقلوب به فک کسرۀ اضافه. (پرش تن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خز پوش
تصویر خز پوش
بی سرپا، پست ناچیز، بی عار، رذل، لوطی، لا ابالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن گوش
تصویر بن گوش
نرمه گوش. یا از بن گوش. با کمال اطاعت انقیاد، با ادب تمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنه پوش
تصویر گنه پوش
آنکه گناهان دیگران را نادیده بگیرد گناه بخش آمرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت پوش
تصویر تخت پوش
پوششی از پارچه که بر روی تخت اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پوست فنک بر تن کند: هندوخزرش دو حلقه در گوش این قندزادر و آن فنک پوش. (تحفه العراقین 143)
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده از گل: زمین ز سایه ابر بهار گل پوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا پوش
تصویر پا پوش
کفش، پای افزار، نعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهن پوش
تصویر آهن پوش
آهن پوشیده آنکه سلاح آهنین پوشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که ظاهر و روی چیزی را بپوشاند، آنچه که صورتی نامشخص را بپوشاند برقع نقاب، بالاپوش، مطلا مفضض ملمع، آنچه که ظاهر و باطن آن یکسان نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب پوش
تصویر شب پوش
لباس شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج پوش
تصویر تاج پوش
کرباسی است که بر روی تاج کشند غاشیه تاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن پرور
تصویر تن پرور
آنکه تن خویش را بپروراند و بیاساید تن آسا خوش گذران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهن پوش
تصویر آهن پوش
کسی که زره آهنین به تن دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تن پرور
تصویر تن پرور
((تَ. پَ وَ))
تن آسا، خوش گذران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب پوش
تصویر شب پوش
لباس خواب، روسری که شب هنگام خوابیدن به سر بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شپ پوش
تصویر شپ پوش
((شَ))
کلاه و طاقیه، بالاپوش، لحاف
فرهنگ فارسی معین